بیدل دهلوی:جایی که جام در دست آن مه خرام دارد مژگان گشودن آنجا مهتاب و بام دارد
❈۱❈
جایی که جام در دست آن مه خرام دارد
مژگان گشودن آنجا مهتاب و بام دارد
عام است ذکر عشاق در معبد خیالش
گر برهمن نباشد بت رام رام دارد
❈۲❈
دی آن نگار مخمور در پردهگردشی داشت
امروز صد خرابات مینا و جام دارد
کممایگان به هر رنگ سامان انفعالند
هستی دو روزه عصیان زحمت دوام دارد
❈۳❈
رنگ بهار امکان ازگردش آفریدند
هر صاف درثماست هر صبح شام دارد
جز انفعال ازین بزم کام دگر مجویید
لذات عالم خواب یک احتلام دارد
❈۴❈
بیتابی تفسها عمریست دارد آواز
کای صبح پرفشان باش این دشت دام دارد
ضبط نفس در این بحر جمعیتآفرین است
گوهر هزار قلاب مصروفکام دارد
❈۵❈
آثار جوهر مرد پنهان نمیتوانکرد
تیغکشیدهٔکوه ننگ از نیام دارد
دل را ودیعت وهم باید ز سر ادا کرد
از خلق آنچه دارد آیینه وام دارد
❈۶❈
قلقل همین دو حرف است ای شیشه دردسر چند
چیزی بگوی و بگذر قاصد پیام دارد
گفتم به دلکه عمریست ذوق وصال دارم
خندید کاین خیالت سودای خام دارد
❈۷❈
جوش خطیست بیدل پرگار مرکز حسن
دود چراغ این بزم پروانه نام دارد
کامنت ها