گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بیدل دهلوی:خامش‌نفسی خفت گوینده ندارد لبهای ز هم واشده جز خنده ندارد

❈۱❈
خامش‌نفسی خفت گوینده ندارد لبهای ز هم واشده جز خنده ندارد
پرواز رسایی‌ که بنازیم به جهدش چون رنگ به غیر از پر برکنده‌ ندارد
❈۲❈
خواهی به عدم غوطه زن و خواه به هستی بنباد تو جز غفلت یابنده ندارد
معیارتک و تاز من و ما ز نفس‌گیر جز رفتن ازین مرحله آینده ندارد
❈۳❈
موج و کف دریای عدم سحرنگاری‌ست نادار همه دارد و دارنده ندارد
از دلق گشودیم معمای قلندر پوشیدگی این است‌که‌ کس ژنده ندارد
❈۴❈
سیر خم زانو به هوس جمع نگردد نامحرم معنی سر افکنده ندارد
همواری و صحرای تعین چه خیال است این تختهٔ نجار جنون رنده ندارد
❈۵❈
زین گردش رنگی که جبین ساز تماشاست آنیست که صد جامهٔ زیبنده ندارد
معشوق مزاجی‌ست ‌که این باغ تجدد یک ریشه به جز سرو خرامنده ندارد
❈۶❈
جمعیت دل خواه چه دنیا و چه عقبا موج گهر اجزا‌ی پراکنده ندارد
بیدل سخن این است تأمل کن و تن زن من خواجه طلب مردم و او بنده ندارد

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۰۲۰

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها