بیدل دهلوی:خیال قرب غفلت دوری ازانس است محرم را تبسمهایگندم چین دامن گشث آدم را
❈۱❈
خیال قرب غفلت دوری ازانس است محرم را
تبسمهایگندم چین دامن گشث آدم را
حوادثکج سرشتان را نبخشد وضع همواری
بود مشکلکشاکش ازکمان بیرون برد خم را
❈۲❈
ز جرأت قطعکنگر مرد میدانگاه تسلیمی
که تیغ اینجا برشها میشمارد ریزش دم را
سراغ از هرچهگیری بینشانی جلوهها دارد
غبار وحشتی از بال عنقاگیر عالم را
❈۳❈
ز تحریک مژه بر پردههای دیده میلرزم
کهنوک خامه ازهم میشکافد صفحهٔ نم را
اگر ازگرد راهت چشم آهو سرمه بردارد
تحیر همچوتار شمع سوزد جوهر رم را
❈۴❈
درین محفل ندارد عافیت وضع ملایم هم
اگربستروگربالین همان زخم است مرهم را
به چشم شوخ تاکی عیبجوی یکدگربودن
مژه برهم زنید وبشکنید آیینهٔ هم را
❈۵❈
درینگلشن نقابی نیست غیر از شرم پیدایی
به عریانی همان جوش عرق پوشید شبنم را
کجاندیشان ندارند آگهی از راستان بیدل
ز انگشت است یکسر میل کوری چشم خاتم را
کامنت ها