بیدل دهلوی:نقشمکسی از سعی چه فرهنگ برآرد نقاش مگر از صدفش رنگ برآرد
❈۱❈
نقشمکسی از سعی چه فرهنگ برآرد
نقاش مگر از صدفش رنگ برآرد
عمریست که با کلفت دل میروم از خویش
خود را چهقدر آینه با زنگ برآرد
❈۲❈
صد شام ابد طی شد و صد صبح ازل رفت
تا یاس زخویشم دو سه فرسنگ برآرد
پهلو خور هنگامهٔ صحبت نتوان زیست
زبن انجمنمکاش دل تنک برآرد
❈۳❈
در رهن خلشهای نفس فرصت هستی است
تیرتوکس از دل به چه آهنگ برآرد
تفریح دماغ تو و من درخور وهم است
زبن نسخه محال استکسی بنگ برآرد
❈۴❈
با دامن اگر عیب تک و تاز نپوشی
عجز تو چه خارا از قدم لنگ برآرد
زین بار که من میکشم از کلفت هستی
سنگینی نامم ز نگین سنگ برآرد
❈۵❈
آیینهٔ او محرمی وصل ندارد
حیرانی از این بیش که را دنگ برآرد؟
آه این دل مایوس نشاطم نپسندید
کو غنچه که واگردد و گلرنگ برآرد
❈۶❈
بیدل، بهکف خاک، قناعت کن و خوش باش
تا گرد هوا گیر تو اورنگ برآرد
کامنت ها