بیدل دهلوی:احتیاجی که سر مرد به خم میآرد آبرو میبرد و جبههٔ نم میآرد
❈۱❈
احتیاجی که سر مرد به خم میآرد
آبرو میبرد و جبههٔ نم میآرد
همه کس گرسنهٔ حرص به ذوق سیریست
رنج باریکهکشد پشت شکم میآرد
❈۲❈
ترک سیم و درم از خلق چه امکان دارد
پشت دست استکه ناخن ز عدم میآرد
کامجویان طلب همت از افسوسکنید
که ز اسباب جهان دست بهم میآرد
❈۳❈
گل این باغ ز نیرنگ شکفتن افسرد
باخبر باش که شادی همه غم میآرد
در وفا منکر انجام محبت نشوی
برهمن آتشی از سنگ صنم میآرد
❈۴❈
بلبلان دعوت پروانه به گلشن مکنید
رنگگل تاب پر سوختهکم میآرد
جرس قافلهٔ عشق خروش هوس است
نیست جز گرد حدوث آنچه قدم میآرد
❈۵❈
آن سوی خاک نبردیم سراغ تحقیق
قاصد ما خبر از نقش قدم میآرد
ای بنایت هوس ایجاد کن دوش حباب
نفست گر همه بار است که خم میآرد
❈۶❈
تو دلی جمع کن این تفرقهها اینهمه نیست
سر صد رشته همین عقده بهم میآرد
همه جا مفت بر خال زیادی بیدل
طاس این نرد برایتو چهکم میآرد
کامنت ها