گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بیدل دهلوی:شرم‌قصورم از سخن‌، شکوه‌اعتبار برد آینه‌درای عرق از نفسم غبار برد

❈۱❈
شرم‌قصورم از سخن‌، شکوه‌اعتبار برد آینه‌درای عرق از نفسم غبار برد
جز خط جاده ادب قاصد مدعا نبود لغزش پا به دامنم نامه به‌ کوی یار برد
❈۲❈
بسکه به بارگاه فضل‌، رسم قبول عام بود هرکه بضاعتی نداشت آرزوی نثار برد
عبرت میکشان یاس سوخت دماغ مستی‌ام هرکه قدح به سنگ زد ازسر من خمار برد
❈۳❈
بی‌رخت از هجوم درد بسکه جنون بهانه‌ام رنگم اگر پری شکست ناله به‌کوهسار برد
حرص در آرزوی جاه رنگ حضور فقر باخت نقد بساط عالمی فکر همین قمار برد
❈۴❈
زبن‌عملی‌که وهم خلق غره طاقت خود است جز به عدم نمی‌توان حسرت مزد کار برد
شعل هوس به هیچکس نوبت آگهی نداد ذوق حنا ز دست ما دامن آن نگار برد
❈۵❈
چون نفس از فسون دل آبله پای حیرتم جز غم‌کوتهی نبود ازگره آنچه تار برد
آه که گوش عبرتی محرم راز ما نشد ناله به هرکجا دمید، ریشه به پنبه‌زار برد
❈۶❈
تا رقم چه مدعا سرخط‌کلک آرزوست دیده سیاهیی ‌که داشت کاتب انتظار برد
بیدل ازبن دو دم نفس‌ کایت عبرت است و بس شخص عدم ز نام من خجلت اشتهار برد

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۰۶۴

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

تیمور ناصری
2020-07-21T13:43:42
شرم‌قصورم از سخن‌، شکوه‌اعتبار بردآینه (‌داری) عرق از نفسم غبار برد