بیدل دهلوی:ز سختجانی من عمر تنگ میگذرد شرار من به پر و بال سنگ میگذرد
❈۱❈
ز سختجانی من عمر تنگ میگذرد
شرار من به پر و بال سنگ میگذرد
جهان ز آبلهپایان دل جنون دارد
ز گرد عجز مگو فوج لنگ میگذرد
❈۲❈
چه لغزش است رقمزای خامهٔ فرصت
که تا شتابنویسی درنگ میگذرد
در آن چمنکه به دستت نگار میبندد
غبار اگر گذرد گل به جنگ میگذرد
❈۳❈
متاز درپی زاهد به وهم حور و قصور
حذرکه قافلهسالار بنگ میگذرد
عقوبت است صدف تا محیط پیش گهر
دلگرفته ز هرکوچه تنگ میگذرد
❈۴❈
کجاست امن که در مرغزار لیل و نهار
به هر طرف نگری یک پلنگ میگذرد
غبار دهر غنیمت شمر که آینه هم
ز خویش میگذرد گر ز زنگ میگذرد
❈۵❈
ستم به خوبش مکن رنگ عاجزان مشکن
پر شکسته ز چندین خدنگ میگذرد
تامل تو، پلکاروان عشرت توست
مژه به خم ندهی سیل رنگ میگذرد
❈۶❈
دماغ فقر سزاور لاف حوصله نیست
چون بحر شد تنک آب از نهنگ میگذرد
هسزار مرحله آنسوی رنگ دارد عشق
هنوز قافلهها از فرنگ میگذرد
❈۷❈
کسی به درد دلکش نمیرسد بیدل
جهان خفته چه مقدار دنگ میگذرد
کامنت ها