بیدل دهلوی:روزیکه نقشگردش چشمت خیالکرد نقاش خامه از مژههای غزال کرد
❈۱❈
روزیکه نقشگردش چشمت خیالکرد
نقاش خامه از مژههای غزال کرد
مشاطهای که حسن ترا زیب ناز داد
از دوده چراغ مه و مهر خال کرد
❈۲❈
امکان نداشت پرده درد رمز آن و این
سحر تبسمی استکه نفی محالکرد
خودروی حیرتیم ز نشو و نما مپرس
تخمی فشاند عشقکه ما را نهالکرد
❈۳❈
سیلی هزار دشت خس و خار داشتیم
بحر کرم کدورت ما را زلال کرد
بیشبهه بود نیک و بد اعتبارها
اندیشهٔ یقین همه را احتمال کرد
❈۴❈
روز و شب جهان کم و بیش هوس نداشت
سعی نفس شمار امل ماه و سال کرد
گل کردن خیال صفاها به زنگ داد
آیینه را هجوم صور پایمال کرد
❈۵❈
داغ قمار صنعت یکتایی دلیم
ما را به ششجهت طرف این نقش خال کرد
حق خلق میشود ز فسون تأملت
باید به چشم دید و نباید خیال کرد
❈۶❈
حرمان تراش مخترعات فضولیم
ایجاد هجر فکر زمان وصال کرد
رنگ کلف برون رود از مه چه ممکن است
ما را نمیتوان به هوس بیملال کرد
❈۷❈
ای غافل از نزاکت معنی تأملی
مه را کسی شناخت که سیر هلال کرد
چون شبنم از طرب به هوا بال میزدم
ذوق تأملم عرق انفعال کرد
❈۸❈
مژگان بهم زدم شدم از نقش غیر پاک
این صیقلم برون ز جهان مثال کرد
همت رضا به وضع فسردن نمیدهد
بیزارم از سری که توان زیر بال کرد
❈۹❈
بیدل کسی به معنی لفظم نبرد پی
تقدیر شهره ام به زبانهای لال کرد
کامنت ها