بیدل دهلوی:عجز طاقت به گرفتاری غم شادم کرد یاس بیبال و پری از قفس آزادم کرد
❈۱❈
عجز طاقت به گرفتاری غم شادم کرد
یاس بیبال و پری از قفس آزادم کرد
کو خم دام تعلق چه کمند اسباب
اینقدرها به قفس خاطر صیادم کرد
❈۲❈
عافیت مزد فراموشی حالم شمرید
درد عشقم به تکلف نتوان یادمکرد
نوحهای دارم و جان میکنم از قامت خم
آه ازین تیشه که هم پیشهٔ فرهادم کرد
❈۳❈
غافل از زشتی اعمال دمیدم هیهات
عشق پیش از نگه منفعل ایجادم کرد
سعی بیهوده ندانم به کجایم میبرد
نفس سوخته شد سرمه که فریادم کرد
❈۴❈
گفتم انشا کنم از عالم مطلب سبقی
شرم اظهار زبان عرق ارشادم کرد
چون خط جاده ز بس منتخب تسلیمم
هرکه آمد به سر از نقش قدم صادمکرد
❈۵❈
گره ضبط نفس نسخهٔ گوهر دارد
وضع خاموش به علم ادب استادم کرد
نفی هنگامهٔ هستی چه تنزه که نداشت
شیشه بر سنگ زدن رشک پریزادم کرد
❈۶❈
نقص هم بیاثری نیست ز تقلید کمال
فقر ما را اگر الله نکرد آدمکرد
محو کیفیت نیرنگ وفایم بیدل
آنکه میخواست فراموش کند یادم کرد
کامنت ها