بیدل دهلوی:وداع عمر چمن‌ساز اعتبارم کرد سحر دماندن پیری سمن بهارم کرد
❈۱❈
وداع عمر چمن‌ساز اعتبارم کرد
سحر دماندن پیری سمن بهارم کرد
به رنگ دیدهٔ یعقوب حیرتی دارم
که می‌توان نمک خوان انتظارم کرد
❈۲❈
تعلق نفسم سوخت تا کجا نالم
غبار وهم گران گشت و کوهسارم کرد
دل ستم‌زده صد جا غم تظلم برد
شکست آینه با عالمی دچارم کرد
❈۳❈
غبار می‌دمد از خاک من قدح در دست
نگاه مست که سیر سر مزارم کرد
به نیم چشم زدن قطع شد وجود و عدم
گذشتگی چقدر تیغ آبدارم کرد
❈۴❈
نهفته داشت قضا سرنوشت مستی من
نم عرق ز جبین شیشه آشکارم کرد
کنون ز خود مژه بندم که عبرت هستی
غبار هر دو جهان بر نگاه بارم‌کرد
❈۵❈
امید روز جزا زحمت خیال مباد
می نخورده در این انجمن خمارم کرد
چو شمع چاره ندارم ز سوختن بیدل
وفا گلی به سرم زد که داغدارم کرد
کامنت ها