بیدل دهلوی:حرف پیری داشتم لغزیدنم دیوانه کرد قلقل این شیشه رفتار مرا مستانه کرد
❈۱❈
حرف پیری داشتم لغزیدنم دیوانه کرد
قلقل این شیشه رفتار مرا مستانه کرد
با رطوبتهای پیری برنیامد پیکرم
از نم این برشکال آخر کمانم خانه کرد
❈۲❈
دل شکستی دارد اما قابل اظهار نیست
از تکلف موی چینی را نباید شانه کرد
پیش از ایجاد امتحان سختجانیهای عشق
تیغ ابروی بتان را سر بسر دندانه کرد
❈۳❈
خانمانسوز است فرزندی که بیباک اوفتد
اعتماد مهر نتوان بر چراغ خانه کرد
حسن در هر عضوش آغوش صلای عاشق است
شمع سر تا ناخن پا دعوت پروانه کرد
❈۴❈
عالمی ز لاف دانش ربط جمعیت گسیخت
خوشه را یک سر غرور پختگی ها دانه کرد
هیچکس یارب جنون مغرور خودبینی مباد
آشناییهای خویشم از حیا بیگانه کرد
❈۵❈
صد جنون مستی است در خاک خرابات غرض
حلقه بر درها زدن ما را خط پیمانه کرد
تا گشودم چشم یاد بستن مژگان نماند
عبرت این انجمن خواب مرا افسانه کرد
❈۶❈
عمرها بیدل ز چشم خلق پنهان زیستیم
عشق خواهد خاک ما را گنج این ویرانه کرد
کامنت ها