بیدل دهلوی:چو دندان ریخت نعمت حرص را مأیوس میسازد صدف را بیگهرگشتنکف افسوس میسازد
❈۱❈
چو دندان ریخت نعمت حرص را مأیوس میسازد
صدف را بیگهرگشتنکف افسوس میسازد
تعلقهای هستی با دلت چندان نمیپاید
نفس را یک دو دم این آینه محبوس میسازد
❈۲❈
چه سازد خلق عاجز تا نسازد با گرفتاری
قفس را بیپریها عالم مانوس میسازد
فلک بر شش جهت واکرده است آغوش رسوایی
خیال بیخبر با پرده ناموس میسازد
❈۳❈
به گمنامی قناعت کن که جاف بیحیا طینت
به سرها چرم گاوی میکشد تا کوس میسازد
تو خواهی شور عالم گیر و خواهی غلغل محشر
فلک زین رنگ چندین نغمهها محسوس می سازد
❈۴❈
نفس زیر عرق میپرورد شرم حباب اینجا
به پاس آبرو هر شمع با فانوس میسازد
خموشی ختمگفتوگوست لب بربند و فارغ شو
همین یک نقطه کار درس صد قاموس میسازد
❈۵❈
چهسحر است اینکه افسونکاریمشاطهٔ حیرت
به دستت میدهد آیینه و طاووس میسازد
به یاد آستانت گر همه چین بر جبین بندم
ادب لب میکند ایجاد و وقف بوس می سازد
❈۶❈
فغان بیوجد نازی نیست کز دل برکشد بیدل
برهمنزادهای در دیر ما ناقوس میسازد
کامنت ها