بیدل دهلوی:جایی که شکوهها به صف زیر و بم رسد حلوای آشتی است دو لبگر به هم رسد
❈۱❈
جایی که شکوهها به صف زیر و بم رسد
حلوای آشتی است دو لبگر به هم رسد
پوشیدن است چشم ز خاک غبارخیز
زان سفله شرمکن که به جاه وحشم رسد
❈۲❈
تغییر وضع ما ز تریهای فطرت است
خط بینسق شود چو به اوراق نم رسد
ساغرکش و، عیارکمال دماغگیر
تا میوه آفتاب نخورده است کم رسد
❈۳❈
ناایمنی به عالم دل نارسیدن است
آهو ز رم برآید اگرتا حرم رسد
در دست جهد نیست عنان سبکروان
هرجا رسد خیال و نظر بیقدم رسد
❈۴❈
قسمت نفسشمار درنگ و شتاب نیست
باور مکن که نان شبت صبحدم رسد
ای زندگی به حسرت وصل اضطراب چیست
بنشین دمی که قاصد ما از عدم رسد
❈۵❈
هنگام انفعال حزین است لاف مرد
چون نمکشیدکوس برآواز خم رسد
یک قطره درمحیط تهی ازمحیط نست
ما را ز بخشش تو که داری چه کم رسد
❈۶❈
بیدل گشودن لبت افشای راز ماست
معنی به خط ز جاده شق قلم رسد
کامنت ها