بیدل دهلوی:تا در آیینهٔ دل راه نفس واباشد کلفت هر دو جهان در گره ما باشد
❈۱❈
تا در آیینهٔ دل راه نفس واباشد
کلفت هر دو جهان در گره ما باشد
صبح شبنم ثمر باغچهٔ نیرنگیم
خنده وگریهٔ ما از همه اعضا باشد
❈۲❈
گامها بسکه تر از موج سراب است اینجا
نیست بیخشکی لب گر همه دریا باشد
جلوه مفت است تودرحق نگه ظلم مکن
وهم گو در غم اندیشهٔ فردا باشد
❈۳❈
زین گلستان مگذر بیخبر از کاوش رنگ
شاید این پرده نقاب چمنآرا باشد
پشت و رویی نتوان بست بر آیینهٔ دل
گل این باغ محال است که رعنا باشد
❈۴❈
مژهای گرم توان کرد در این عبرتگاه
بالش خواب کسیگر پر عنقا باشد
سعی واماندگیام کرد به منزل همدوش
گره رشته ره آبلهٔ پا باشد
❈۵❈
به گشاد مژه آغوش یقین انشا کن
جلوه تا چند به چشمتومعما باشد
عشرتی از دل افسرده ما رنگ نبست
خون این شیشه مگر در رگ خارا باشد
❈۶❈
بی زبانیست ندامتکش آهنگ ستم
کف افسوس خموشی لب گویا باشد
دل نداریم و همان بارکش صد المیم
زنگ سهل است اگر آینه از ما باشد
❈۷❈
بیدل آیینه ی مشرب نکشد کلفت زنگ
سینه صافیست در آن بزم که مینا باشد
کامنت ها