بیدل دهلوی:تا مشرب محبت ننگ وفا نباشد باید میان یاران ما و شما نباشد
❈۱❈
تا مشرب محبت ننگ وفا نباشد
باید میان یاران ما و شما نباشد
بر ما خطا گرفتن از کیش شرم دور است
کس عببکس نبیند تا بیحیا نباشد
❈۲❈
با هرکه هرچه گویی سنجیده بایدت گفت
تا کفهٔ وقارت پا در هوا نباشد
ابرام بینیازان ذلتکش غرض نیست
گر در طلب بمیرد همت گدا نباشد
❈۳❈
از سفله آنچه زاید تعظیم را نشاید
نقشی که جوشد از پا جز زیر پا نباشد
در پایت آنچه ریزد تا حشر برنخیزد
خون وفاسرشتان رنگ حنا نباشد
❈۴❈
شمع بساط ما را مفت نفسشماری ست
این یک دو دمتعلق آتش چرا نباشد
حرف زبان تحقیق بینشئهٔ اثر نیست
در کیش راستیها تیر خطا نباشد
❈۵❈
چون موی چینی اینجا اظهار سرمه رنگست
انگشت زینهاریم ما را صدا نباشد
خو دارد آن ستمگر با شیوهٔ تغافل
بیگانهاش مفهمید گو آشنا نباشد
❈۶❈
بیرون این بیابان پر می زند غباری
ای محرمان ببینید امید ما نباشد
شیرینی آنقدر نیست در خواب مخمل ناز
مژگان بهم نچسبد تا بوریا نباشد
❈۷❈
فطرت نمیپسندد منظور جاه بودن
تا استخوان به مغز است باب هما نباشد
در مجلسی که عزت موقوف خودفروشیست
دیگر کسی چه باشد گر میرزا نباشد
❈۸❈
در صحبتی که پیران باشند بیتکلف
هرچند خنده باشد دنداننما نباشد
جز عجز راست ناید از عاریتسرشتان
دوشی که زیر بار است خم تا کجا نباشد
❈۹❈
گرد دماغ همت سرکوب هر بناییست
قصر فلک بلند است گر پشت پا نباشد
در محفلی که احباب چون و چرا فروشند
مگشا زبان که شاید آنجا حیا نباشد
❈۱۰❈
بیدل همان نفسوار ما را به حکم تسلیم
باید زدن در دل هر چند جا نباشد
کامنت ها