بیدل دهلوی:هرچند خودنمایی تخت و حشم نباشد در عرض بیحیایی آیینه کم نباشد
❈۱❈
هرچند خودنمایی تخت و حشم نباشد
در عرض بیحیایی آیینه کم نباشد
پیش از خیال هستی باید در عدم زد
این دستگاه خجلتکاو یک دو دم نباشد
❈۲❈
موضوع کسوت جود دامنفشانیی هست
در بند آستینها دست کرم نباشد
از خوان این بزرگان دستی بشوی و بگذر
کانجا ز خوردنیها غیر از قسم نباشد
❈۳❈
حیف است ننگ افلاس دامان مردگیرد
تا ناخنیست در دست کس بیدرم نباشد
غفلت هزار رنگ است در کارگاه اجسام
چون چشم خواب پا را مژگان بهم نباشد
❈۴❈
بیانتظار نتوان از وصل کام دل برد
شادی چه قدر دارد جاییکه غم نباشد
روزیدو، اینتب و تابباید غنمیت انگاشت
ای راحت انتظاران، هستی، عدم نباشد
❈۵❈
دل داغ سرنوشت است از انفعال تقدیر
تا سرنگون نگردد خط در قلم نباشد
در عرصهای که بالد گرد ضعیفی ما
مژگان بلندکردن کم از علم نباشد
❈۶❈
از ما سراغ ما کن، وهم دویی رها کن
جاییکه ما نباشیم آیینه هم نباشد
هر دم زدن در اینجا صدکفر و دین مهیاست
دل معبد تماشاست، دیر و حرم نباشد
❈۷❈
از شاخ بید گیرید معیار بیبریها
کاین بار برندارد دوشی که خم نباشد
عمریست گوهر ما رفتهست از کف ما
این آبله ببینید زیر قدم نباشد
❈۸❈
وحشتکمین نشستهست گرد هزار مجنون
مگذار پا به خاکم تا دیده نم نباشد
چو عمر رفته بیدل پر بینشان سراغم
جز دست سوده ما را نقش قدم نباشد
کامنت ها