گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بیدل دهلوی:حیرت‌کفیل پر زدن‌گفتگو نشد شادم که آب آینه‌ام شعله‌خو نشد

❈۱❈
حیرت‌کفیل پر زدن‌گفتگو نشد شادم که آب آینه‌ام شعله‌خو نشد
مردیم تشنه در طلب آب تیغ او آخر ز سرگذشت و نصیب‌گلو نشد
❈۲❈
افسوس ناله‌ای ‌که به‌ کویش رهی نبرد آه از دلی‌ که خون شد و در پای او نشد
آسایشم به راه تو یک نقش پا نبست جمیعتم ز زلف تو یک تار مو نشد
❈۳❈
عمری‌ست خدمت لب خاموش می‌کنم ای بخت ناز کن‌ که نفس هرزه‌گو نشد
بی‌قدر نیست شبنم حیرت بهار عشق نگداخت دل‌ که آینهٔ آبرو نشد
❈۴❈
اشیا مثال آینهٔ بی‌نشانیند نشکفت ازین چمن گل رنگی که بو نشد
وهم ظهور سر به گریبان خجلت است فکری نداد رو که سر ما فرو نشد
❈۵❈
بیگانه است مشرب فقر و غنا زهم ساغر نگشت کشتی و مینا کدو نشد
بیدل چو شمع ساخت جبین نیازما با سجده‌ای که غیر گدازش وضو نشد

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۲۶۲

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

حمید زارعیِ مرودشت
2016-03-26T00:04:34
..ﻣُﺮﺩﯾﻢ ﺗﺸﻨﻪ ﺩﺭ ﻃﻠﺐِ ﺁﺏِ ﺗﯿﻎِ ﺍﻭﺁﺧﺮ ﺯ ﺳﺮ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻧﺼﯿﺐِ ﮔﻠﻮ ﻧﺸﺪ...بیدل شاعریست که با حرف نزدن، حرف می‌زنه. یعنی به شاعرانه ترین حالت ممکن و در نهایتِ معناگریزی..در این بیت از اصطلاح (از سر گذشتن) چنان استادانه کار کشیده که زبان از توضیحش قاصره..تیغ آبدار یعنی تیغ بران.تیغ آبدار ؛ تیغ آبداده . شمشیری از فولاد خوب . شمشیر برنده.تشنگی در مصرع اول کنایه از مشتاق بودن هست، ولی در کنار کلمه‌ی (آب) ، مراعات نظیر بسیار زیبایی در حد ایهام تناسب ایجاد کرده..مصرع اول در معنای کلام میگه.در حسرت کشته شدن با تیغِ معشوق مردیم!.و در مصرع دوم میگه آخر ز سر گذشت و نصیب گلو نشد!.یعنی تیغ از بالای سرمون گذشت و به گلوی مشتاقِ ما اصابت نکرد.ولی باز به خاطر وجود کلمه‌ی (آب) و همخوانیش با اصطلاح از سر گذشتن یک زیبایی لطیف و زلال در شعر اتفاق افتاده که به راحتی قابل توضیح نیست..برای درکش باید دوباره نگاهی به این بیت انداخت.مردیم تشنه در طلبِ آبِ تیغِ اوآخر ز سر گذشت و نصیب گلو نشد!.اگر بیس معنا رو کلمه‌ی آب قرار بدیم در مصرع دوم نه تیغ، بلکه آب از سر شاعر گذشته و نصیب گلو نشده..اما چه طور ممکنه آب از سر بگذره، ولی توی گلو نره؟.اینجا هست که هنر بیدل در شعر نمایان میشه که چه طور منطق و معیار رو به بازی میگیره و شعر رو به معنای واقعی خلق میکنه..شاید بشه گفت اونقدر لایق نبوده که حتا با گذشتن آب از سر هم نصیب گلوش نشده.شاید از فرط علاقه به زندگی برای حبس نفس، دهنشو زیر آب باز نکرده.شاید هم هیچکدام از این معانی مد نظر نباشه.به هر حال مسئله اینه که بیدل چنان معنا رو به بازی میگیره که شعر در نهایت معنا گریزی و تاویل پذیری خلق میشه