بیدل دهلوی:زین ساز بم و زیر توقع چه خروشد از گاو فلک صبح مگر شیر بدوشد
❈۱❈
زین ساز بم و زیر توقع چه خروشد
از گاو فلک صبح مگر شیر بدوشد
آربش‌کر و فر دونان همه پوچ‌ست
زان پوست مجو مغز که از آبله جوشد
❈۲❈
تحقیق ز تمثال چه‌گل دسته نماید
حیف است کسی در طلب آینه کوشد
جز جبههٔ ما کز تری آرد عرقی چند
کس آب ز سرچشمهٔ خورشید ننوشد
❈۳❈
درکیسهٔ ما مایه خیال است درم نیست
دریا گهر راز به ماهی چه فروشد
یک گوش تهی نیست ز افسون تغافل
حرفی که توان گفت مگر پنبه نیوشد
❈۴❈
بیدل به حیا چاره افلاس توان‌کرد
عریانی اگر جامه ندارد مژه پوشد
کامنت ها