گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بیدل دهلوی:حاصلم زبن مزرع بی‌بر نمی‌دانم چه شد خاک بودم خون شدم دیگر نمی‌دانم چه شد

❈۱❈
حاصلم زبن مزرع بی‌بر نمی‌دانم چه شد خاک بودم خون شدم دیگر نمی‌دانم چه شد
ناله بالی می‌زند دیگر مپرس از حال دل رشته در خون می‌تپدگوهر نمی‌دانم چه شد
❈۲❈
ساخنم با غم دماغ ساغر عیشم نماند در بهشت آتش زدم کوثر نمی‌دانم چه شد
محرم عجز آشناییهای حیرت نیستیم اینقدر دانم‌که سعی پر نمی‌دانم چه شد
❈۳❈
بیش ازبن در خلوت تحقیق وصلم بار نیست جستجوها خاک شد دیگر نمی‌دانم چه شد
مشت خونی ‌کز تپیدن صد جهان امید داشت تا درت دل بود آنسوتر نمی‌دانم چه شد
❈۴❈
سیر حسنی دآشتم در حیوت‌آباد خفال تا شکست آیینه‌ام دلر نمی‌دانم چه شد
دی من و صوفی به درس معرفت پرداختیم او رقم‌کم‌کرد و من دفتر نمی‌دانم چه شد
❈۵❈
بیدماغ طاقت از سودای هستی فارغ‌ است تا چو اشک از پا فتادم سر نمی‌دانم چه شد
بیدل اکنون با خودم غیراز ندامت هیج نعست آنچه بی‌خود داشتم در بر نمی‌دانم چه شد

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۲۷۰

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

محسن تاجیک
2016-08-20T10:53:47
با سلام و احترام و تشکر از زحمات شما عزیزاناین شعری که متن ان منتشر شده خیلی دارای غلط تایپی است. خیلی برای سایت تاریخ ما شایسته نیست که شعرها را با ایراد تایپی منتشر کنندبا تجدید احترام
آیینه
2014-06-16T11:43:03
مصرع اول زین زبن نوشته شده
کمیل قزلباش
2020-12-30T20:46:17
سلام..این غزل پر از اشتباه های تایپی است.لطفا اصلاح نمایید
کمیل قزلباش
2020-12-30T21:09:01
حاصلم زین مزرع بی بر نمیدانم چه شدخاک بودم خون شدم دیگر نمیدانم چه شدناله بالی میزند دیگر مپرس از حال دلرشته در خون میطپد گوهر نمیدانم چه شدساختم باغم دماغ ساغر عیشم نمانددر بهشت آتش زدم کوثر نمیدانم چه شدمحرم عجز آشنائیهای حیرت نیستماینقدر دانم که سعی پر نمیدانم چه شدبیش ازین در خلوت تحقیق وصلم بار نیستجستجوها خاک شد دیگر نمیدانم چه شدمشت خونیب کز طپیدن صد جهان امید داشتتا درت دل بود آنسوتر نمیدانم چه شدسیر حسنی داشتم در حیرت آباد خیالتا شکست آینه ام دلبر نمیدانم چه شددی من و صوفی بدرس معرفت پرداختماو رقم گم کرد و من دفتر نمیدانم چه شدبیدماغ طاقت از سودای هستی فارغ استتا چو اشک از پا فتادم سر نمیدانم چه شدبیدل اکنون با خودم غیر از ندامت هیچ نیستآنچه بی خود داشتم در بر نمیدانم چه شد
rezasafari
2017-10-06T22:24:31
سیر حسنی داشتم در حیرت آباد خیالتا شکست آئینه ام دلبر نمی دانم چه شدصحیح است
rezasafari
2017-10-06T22:26:09
بیدل! اکنون با خودم غیر از ندامت هیچ نیستصحیح است