بیدل دهلوی:دام یک عالم تعلقگشت حیرانی مرا عاقبتکرد این در واکرده زندانی مرا
❈۱❈
دام یک عالم تعلقگشت حیرانی مرا
عاقبتکرد این در واکرده زندانی مرا
محو شوقم بوی صبح انتظاری بردهام
سردهای حیرت همان در چشم قربانی مرا
❈۲❈
جوش زخم سینهام،کیفیت چاک دلم
خرمی مفت تو ایگلگر بخندانی مرا
ای ادب، سازخموشی نیز بیآهنگ نیست
همچو مژگان ساخت موسیقار حیرانی مرا
❈۳❈
مدّعمرمیکقلمچون شمعدروحشتگذشت
آشیان هم برنیاورد از پرافشانی مرا
عجز همچونسایه اوجاعتباری داشتهست
کرد فرش آستانت سعی پیشانی مرا
❈۴❈
پرده ساز جنونم خامشی آهنگ نیست
ناله میگردم به هر رنگیکهگردانی مرا
نالهواری سر ز جیب دل برون آوردهام
شعلهٔ شوقم، مباد ای یأس بنشانی مرا
❈۵❈
احتیاج خودشناسی جوهر آیینه نیست
من اگر خود را نمیدانم تو میدانی مرا
بیدل افسون جنون شد صیقل آیینهام
آب داد آخر به رنگ اشک عریانی مرا
کامنت ها