بیدل دهلوی:دل بال یاس زد نفس مغتنم نماند منزل غبار سیل شد و جاده هم نماند
❈۱❈
دل بال یاس زد نفس مغتنم نماند
منزل غبار سیل شد و جاده هم نماند
آرام خود نبود نصیب غبار ما
نومیدیای دگر که کنون تاب رم نماند
❈۲❈
افسون حرص هم اثرش طاقتآزماست
آن مایه اشتهاکه توان خورد غم نماند
سعی امید بر چه علم دست و پا زند
کز سرنوشت جز نم خجلت رقم نماند
❈۳❈
فرسود از تپش مژه در چشم و محو شد
آخربه مشق هرزه نگاهی قلم نماند
برگ سپند سوخته دود شرار نیست
آتش به طبع ساز زد و زپر و بم نماند
❈۴❈
یاد شباب نیز به پیری ز یاد رفت
دوزخ به از دمی که حضور ارم نماند
پوچ است قامت خم و آرایش امل
پرچم کسی چه شانه زند چون علم نماند
❈۵❈
شرمی مگر بریم به دریوزهٔ عرق
دریا دگر چه موج طرازد که نم نماند
یاران سراغ ما به غبار عدم کنید
رفتیم آنقدر که نشان قدم نماند
❈۶❈
اکنون نشان ناوک آهیم، آه کو
پشتکمان شکست به حدیکه خم نماند
بیدل حساب وهم رها کن چه زندگیست
بسیار رفت از عدد عمر و کم نماند
کامنت ها