بیدل دهلوی:شمعها زبنانجمن بیصرفهتازان رفتهاند هر طرف سر بر هوا سویگریبان رفتهاند
❈۱❈
شمعها زبنانجمن بیصرفهتازان رفتهاند
هر طرف سر بر هوا سویگریبان رفتهاند
آشنایی با قماش بوی پیراهنکراست
کاروانها با نگاه پیر کنعان رفته اند
❈۲❈
حسن یکتایی تو از وحشینگاهان دم مزن
از سواد غیرت لیلی غزالان رفتهاند
خاک صحرای محبت نرگسستان نقش پاست
مفت چشم ماکزین ده خوشنگاهان رفتهاند
❈۳❈
پان رفتار نفس جز دست بر هم سوده نیست
رفتهها یکسر ازین وادی پشیمان رفتهاند
صبح محشر کی دمد تا چشم عبرت واکنیم
خوابناکان در خم دیوار مژگان رفتهاند
❈۴❈
ابله شاید به داد هرزه جولانی رسد
تاگهر این موجها افتان و خیزان رفته اند
کیست با پیکان دلدوز قضاگردد طرف
چون سخن تا رفتهاند از لب پریشان رفتهاند
❈۵❈
بزم امکان یک سحر پروانهٔ فرصت نداشت
شمعها در داغ خوابیدند و یاران رفتهاند
کس ازین حرمانسرا با ساز جمعیت نرفت
چون سخن تا رفتهاند از لب پریشان رفتهاند
❈۶❈
حرص راگفتم به پری قطع کن تارامید
گفت دندانها پی آوردن نان رفتهاند
خامهٔ مژگان تر بیدل نکرد ایجاد خلق
رنگها از کلک نقاش اشک ریزان رفتهاند
کامنت ها