بیدل دهلوی:معنیسبقانگر همه صد بحر کتابند چون موج گهر پیش لبت سکته جوابند
❈۱❈
معنیسبقانگر همه صد بحر کتابند
چون موج گهر پیش لبت سکته جوابند
رحم است به حال تب وتاب نفسی چند
کاین خشکلبان ماهی دریای سرابند
❈۲❈
بیش وکم خلق آیت بیمغزی وهمست
صفر آینهداران عدم در چه حسابند
جز هستی مطلق ز مقیّد نتوان یافت
اشیا همه یک سایهٔ خورشید نقابند
❈۳❈
عبرتنظران در چمن هستی موهوم
چون شبنم صبح از نفس سوخته آبند
مستی به خروشی است در این بزم که از شرم
مستان همه گر آب شوند اشک کبابند
❈۴❈
پیری تو کجایی که دهی داد هوسها
این منتظران قد خم پا به رکابند
چون کاغذ آتش زده این شوخنگاهان
تسلیم غنودنکدهٔ یک مژه خوابند
❈۵❈
فرصتشمرانیم چه رایی و چه مریی
موج وکف پوچ آینه در دست حبابند
زیر فلک از منعم ودروبش مپرسید
گر خانه همین است همه خانه خرابند
❈۶❈
بیدل مشکن ربط تأمل که خموشان
چون کوزهٔ سربسته پر از بادهٔ نابند
کامنت ها