بیدل دهلوی:رازداران کز ادب راه لب گویا زدند مهر بر بال پری از پنبهٔ مینا زدند
❈۱❈
رازداران کز ادب راه لب گویا زدند
مهر بر بال پری از پنبهٔ مینا زدند
زین چمن یک گل سر و برگ خودآرایی نداشت
هرکجا رنگی عیان شد برپر عنقا زدند
❈۲❈
پیش از ایجاد هوس مستان خلوتگاه راز
ساغر هوش ازگداز شیشه در خارا زدند
طبع بیحس قابل تاثیر آگاهی نبود
بر گمان خفته یاران مرده ای را پا زدند
❈۳❈
منفعل شد فطرت از ابرام بیتاثیر خلق
شعله درپستی حزید از بسکه دامنها زدند
ترک مردمگیر و راحتکنکه عزلتپیشگان
چون گهر موج دگر بیرون این دریا زدند
❈۴❈
شاخ و برک هرزهکردی تیشهاکا درکار داشت
قامت خمگشتهٔ ما را به پای ما زدند
عمرها شدتکلفت ما و من از دل رفتهایم
بر غبار خانهٔ ما دامن صحرا زدند
❈۵❈
دامن مشرب فضایی داشت بیگرد امل
محرمان از طولِ این اوهام بر پهنا زدند
وحشت از دنیا دماغ بینیازان برنداشت
چین دامن بر خم ابروی استغنا زدند
❈۶❈
بیدل اسباب تعلق بود زنگ آگهی
آینه صیقل زدند آنها که پشت پا زدند
کامنت ها