بیدل دهلوی:اگر از گدازم نمی گل کند دو عالم ز من شیشه پُر مل کند
❈۱❈
اگر از گدازم نمی گل کند
دو عالم ز من شیشه پُر مل کند
محیط است چون محو گردد حباب
ز خود گم شدن جزو را کل کند
❈۲❈
غباری که دل اوج پرواز اوست
به گردون رسد گر تنزل کند
بههر ششجهت جلوه پیچیده است
کسی تاکی از خود تغافل کند
❈۳❈
زکیفیت این بهارم مپرس
مژه گر گشایی قدح گل کند
به سودای زلف تو دود دماغ
به سر پیچد و ناز کاکل کند
❈۴❈
زفکرخطت جوهرآینه
خسک وقف جیب تأمل کند
تردد خجالتکش دست و پاست
کسی تاکجاها توکلکند
❈۵❈
خزان طرب بیدماغی مباد
بهار است اگر شیشه قلقل کند
به تدبیر ازین بحر نتوان گذشت
شکستیست گر موج ما پل کند
❈۶❈
سر ما نگردد ز دور هوس
اگر چرخ ترک تسلسل کند
شود سفله از صوف و اطلس بزرگ
خران را اگر آدمی جل کند
❈۷❈
خنکتر ز زاغ است تقلید کبک
که هندوستانی تمغل کند
به رنگیست بیدل پریشانیام
که از سایهام طرح سنبل کند
کامنت ها