بیدل دهلوی:درگلستانیکه حسنش جلوهای سر میکند گل ز شبنم دیدهٔ حیران ساغر میکند
❈۱❈
درگلستانیکه حسنش جلوهای سر میکند
گل ز شبنم دیدهٔ حیران ساغر میکند
بیتو طفل اشک مشتاقان ز درد بیکسی
گر همه در چشم غلتد خاک بر سر می کند
❈۲❈
همچو اشکم حسرت اندیش نثار راه تست
هر صدف کز آبرو سامان گوهر میکند
اعتمادی نیست بر جمعیت اجزای ما
این ورقها را هوای زلفت ابتر میکند
❈۳❈
موج آبش میزند تیغ محرف برکمر
سرو هر گه طرز رفتار ترا سر میکند
پاکبازان فارغند از تهمت آلودگی
حسرت دیدار گاهی چشم ما تر میکند
❈۴❈
از جنونم عالمی پوشید چشم امتیاز
هر که عریان میشود این جامه در بر میکند
میدهد اجزای رنگ و بوی جمعیت به باد
هر که درس خندهای چون غنچه از بر میکند
❈۵❈
راحتت فرش است اگر از وهم طاقت بگذری
ناتوانی هر چه آید پیش بستر میکند
بیخود احرام گلزار خیال کیستم
گردش رنگم ره معشوقهای سر میکند
❈۶❈
حیرت اظهاریم بیدل لذت تحقیق کو
هیچکس آگاهی از آیینه باور میکند
کامنت ها