گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بیدل دهلوی:بولهوس از سبک سری حفظ سخن نمی‌کند در قفس حبابها، باد وطن نمی‌کند

❈۱❈
بولهوس از سبک سری حفظ سخن نمی‌کند در قفس حبابها، باد وطن نمی‌کند
لب مگشای چون صدف تا گهر آوری به‌ کف گوش طلب‌که‌کارگوش هیچ دهن نمی‌کند
❈۲❈
قطره محیط می‌شود چون ز سحاب شد جدا روح ز وهم خود عبث ترک بدن نمی‌کند
هستی خود گداز من شمع شرر بهانه‌ای‌ست لیک‌کسی نگاه‌گرم جانب من نمی‌کند
❈۳❈
خون امید می‌خورد بی‌تو دل شکسته‌ام طرهٔ سرکشت چرا یاد شکن نمی‌کند
بسکه هوای غربتم چون نفس است دلنشین جوهر من در آینه فکر وطن نمی‌کند
❈۴❈
نیست به عالم جنون‌گردش رنگ عافیت هیچکس از برهنگی جامه‌کهن نمی‌کند
پنبهٔ داغ عاشقان نیست به غیر سوختن مرده‌صفت چراغ ما سر به‌ کفن نمی‌کند
❈۵❈
دیده به صدهزار اشک محو نثار مقدمی‌ست آه که آن سهیل ناز یاد یمن نمی‌کند
منع غنای دلبران نیست به جهد عاشقان بلبل اگربه خون تپد غنچه سخن نمی‌کند
❈۶❈
از عزبی به طبع خود جمع مکن مواد ننگ شوهر خویش می‌شود مرد که زن نمی‌کند
ناله به شعله می‌تپد حلقهٔ داغ‌گو مباش شمع بساط بیکسان ساز لگن نمی‌کند
❈۷❈
زخم تو آنچه می‌کند با دل خستگان عشق صبح نکرده با هوا،‌ گل به چمن نمی‌کند
سایهٔ دور ازآفتاب مغتنم خود است و بس طالب وصل او شدن صرفهٔ من نمی‌کند
❈۸❈
نیست دمی‌که شانه‌وار در خم فکر زلف یار بیدل سینه‌چاک من سیر ختن نمی‌کند

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۴۴۲

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

حمید زارعی مرودشت
2016-06-16T13:01:10
راجع به بیتِ نهم، کانال بیدل‌خوانی نوشته:(ادیم) چیست؟اَدیم به طورِ عام، به معنای پوست دباغی شده و گسترده است و در معنای خاص، پوستی از چرم که خوش بوی و سرخ رنگ است و باور بر این بوده که این بو و رنگ را در زیرِ تابشِ ستاره‌ی سهیل و فقط در دو منطقه‌ی طائف و یمن به دست می آورَد.پس ارتباطِ (سهیل) با (اَدیم) در ادبیات از این باور سرچشمه میگیردبه عنوان مثال، سعدی در گلستان میگوید:برهمه عالم همی تابد سهیل جائی انبان میکند جائی ادیم و بیدل میگوید:دیده به صدهزار اشک محوِ نثارِ مقدمی‌ستآه که آن سهیلِ ناز، یادِ یمن نمی‌کنددر این بیت بیدل چشم خودش را به پوستی گسترده و مزین به گوهر اشک تشبیه کرده که در زیرِ پای بزرگان می‌انداخته‌اند. و میگوید من چشمم را در راهش همچون پوستِ مرصع گسترده‌ام اما او چون ستاره‌ی سهیل به یمن سر نمیزند تا ارزش این پوستِ مرصع (چشم شاعر را) بالا ببرد.جالب اینکه پوست از تابش ستاره‌ی سهیل سرخ میشود، اما چشم بیدل هم اکنون از گریه خون است.@bidelkhبرای خواندن مطالب بیشتر به کانال بیدل‌خوانی سر بزنید