بیدل دهلوی:کیست بردارد ز اهل معرفت ناز تو را گنبد دستارکو بردارد آواز تو را
❈۱❈
کیست بردارد ز اهل معرفت ناز تو را
گنبد دستارکو بردارد آواز تو را
جزصدای لفظنامربوط او معنیکجاست
نغمهٔ دولاب آهنگی بود ساز تو را
❈۲❈
پیری و طفلی بجا، نقص وکمال تواماند
نیست چندان امتیاز انجام و آغاز تو را
درتغافل همنگه میپروردبیشیوه نیست
سرمهٔ نیرنگ باشد چشم غمازتو را
❈۳❈
میکندقطع سخن، اظهارفضلش آفتاست
جز بریدنکی بود حرفی لبگازتو را
ازتماشا حیرت بیبهره چون آیینه است
شوق بینایی نباشد دیدهٔ باز تو را
❈۴❈
تا نگردد فاش سرّ مستیات مگشای چشم
چون پریکاین شیشه ظاهرمیکند رازتورا
خم شد از بارتعلق قامتت زیبنده نیست
دعوی وارستگی چون سرو انداز تو را
❈۵❈
بیدل ارباب تأمل با عروجت چونکنند
آشیان برتر بود از رنگ پرواز تو را
کامنت ها