بیدل دهلوی:یارب چهسانکنم به هوای دعا بلند دستی که نیست چون مژه جز بر قفا بلند
❈۱❈
یارب چهسانکنم به هوای دعا بلند
دستی که نیست چون مژه جز بر قفا بلند
صد نیستان تهی شدم از خود ولی چه سود
هویی نکرد گردن از اینکوچهها بلند
❈۲❈
عجزم رضا نداد به رعنایی کلاه
گشتم همان چو آبله در زیر پا بلند
از بسکه شرم داشتم از یاد قامتش
دل شیشهها شکست و نکردم صدا بلند
❈۳❈
عرض اثر، نشانهٔ آفات گشتن است
جمعیت ازسریکه نشد هیچ جا بلند
کلفت نوای دردسر هیچکس نهایم
در پردههای خامشی آواز ما بلند
❈۴❈
ساغر به طاق همت منصور میکشیم
بر دوش ما سری است زگردن جدا بلند
جز گرد احتیاج که ننگ تنزّه است
موجی نیافتیم درآب بقا بلند
❈۵❈
خط بر زمین کش، از هوس خام صبرکن
دیوار اعتبار شود تا کجا بلند
در احتیاج بر در بیگانه خاک شو
اما مکن نظربه رخ آشنا بلند
❈۶❈
عشق از مزاج دون نکند تهمت هوس
در خانههای پست نگردد هوا بلند
بیدل ز بس که منفعل عرض هستیایم
سر میکند عرق ز گریبان ما بلند
کامنت ها