بیدل دهلوی:آفاق جا ندارد همت کجا نشیند سنگ از نگین براید تا نام ما نشیند
❈۱❈
آفاق جا ندارد همت کجا نشیند
سنگ از نگین براید تا نام ما نشیند
جایی که خاک باشد پشت و بلند هستی
تا چند سایه بالد یا نقش پا نشیند
❈۲❈
تاب و تب نفسها از یکدگر جدا نیست
در خانهای که ماییم راحت چرا نشیند
همصحبتان این بزم از دیده رفتگانند
عبرت خوشست از اینها رو بر قفا نشیند
❈۳❈
فرصت نمیپسندد جا گرم کردن از ما
آیینه پر فشاندهست تمثال تا نشیند
زین ما و من که داریم آفاق در خروش است
ای کاش سرمه گردیم تا این صدا نشیند
❈۴❈
راه نفس دو دم بیش فرصت نمیکند گل
تا کی قفای شبنم صبح از حیا نشیند
زین وحشتی که ما را چون بو ز گل برآورد
مشکل که جای ما هم برجای ما نشیند
❈۵❈
بگذار تا دمی چند بر گرد خویش گردیم
عالم به دل نشستهست دل در کجا نشیند
در کارگاه دولت شور حشم شگون نیست
یکسر خروش جغد است هرجا هما نشیند
❈۶❈
از مرگ نیست باکم اما ز بینصیبی
ترسم ز دامن او گردم جدا نشیند
ای شور شوق بردار از جا غبار ما را
پامال یأس تا چند این بیعصا نشیند
❈۷❈
سرمایه پرفشانیست اظهار بینشانیست
از رنگ و بو چه مقدار گل بر هوا نشیند
بیدل به حکم تقدیر فرمانبر اطاعت
استادهایم چون شمع تا سر ز پا نشیند
کامنت ها