بیدل دهلوی:به حیرت آینه پرداختند روی تو را زدند شانه ز دلهای چاک موی تو را
❈۱❈
به حیرت آینه پرداختند روی تو را
زدند شانه ز دلهای چاک موی تو را
چه آفتی تو که از شوخیت زبان شرار
بهکام سنگ برد شکوههای خوی تو را
❈۲❈
زخار هر مژه صد رنگ موج گل جوشد
به دیده گر گذر افتد خیال روی تو را
غلام زلف تو سنبل، اسیر روی تو گل
بنفشه بنده خط سبز مشکبوی تو را
❈۳❈
ز رنگ غازه فروشد به شاهدان چمن
نسیم اگر برباید غبار کوی تو را
ز تیغ ناز توام این قدر امید نبود
به زخم دل که روان کرد آب جوی تو را
❈۴❈
ندانم از دل تنگ که جسته است امشب
که غنچهها به قفس کردهاند بوی تو را
به حرف آمدی و زخم کهنهام نو شد
به حیرتم چه نمک بود گفت و گوی تو را
❈۵❈
تپیدن دل عشاق نسخهپرداز است
دقایق طلب و بحث جستجوی تو را
بهار حسرت ما زحمت خزان نکشد
شکستگی نبرد رنگ آرزوی تو را
❈۶❈
درین چمن به چه سرمایه خوشدلی بیدل
که شبنمی نخریدهست آبروی تو را
کامنت ها