بیدل دهلوی:هرکه را اجزای موهوم نفس دفتر بود گر همه چون صبح بر چرخش بود ابتر بود
❈۱❈
هرکه را اجزای موهوم نفس دفتر بود
گر همه چون صبح بر چرخش بود ابتر بود
عشرت هر کس به قدر دستگاه وضع اوست
گلخنی را دود ریحانست و گل اخگر بود
❈۲❈
هرکه هست از همدم ناجنس ایذا میکشد
رگ ز دست خون فاسد در دم نشتر بود
با ادب سر کن به خوبان ورنه در بیطاقتی
بال پروانه گلوی شمع را خنجر بود
❈۳❈
تا توانی از غبار بیکسی سر برمتاب
گوهر از گرد یتیمی صاحب افسر بود
مایهٔ نومیدیی در کار دارد سعی آه
بیشکستن نیست ممکن تیر ما را پر بود
❈۴❈
همچو مجنون هر که را از داغ سودا افسریست
گردبادش خیمه و ریگ روان لشکر بود
ای جنون برخیز تا مینای گردون بشکنیم
طالع برگشته تا کی گردش ساغر بود
❈۵❈
بیفنا مژگان راحت گرم نتوان یافتن
شمع را خواب فراغت در ره صرصر بود
تا سراغی واکشم از وحشت موهوم خلق
آتش این کاروانها کاش خاکستر بود
❈۶❈
انحراف طور خلق از علت بیجادگیست
کج نیاید سطر ما بیدل اگر مسطر بود
کامنت ها