بیدل دهلوی:تا نفس ما ومن غبارنبود همه بودیم و غیر یار نبود
❈۱❈
تا نفس ما ومن غبارنبود
همه بودیم و غیر یار نبود
نخل این باغ را بهکسوت شمع
جز گداز خود آبیار نبود
❈۲❈
سعی پرواز آشیان گم کرد
بیپر و بالی آشکار نبود
عالم آیینه خانهٔ سوداست
جز به خود هیچکس دچار نبود
❈۳❈
هر حبابیکه بازکرد آغوش
غیر درباب بیکنار نبود
چه حنا رنگ ناز بیرون داد
دست ما نیز بینگار نبود
❈۴❈
وهم بیپردگی قیامتکرد
نغمهٔ کس برون تار نبود
عثثبقاز هرچهخواستشور انگیخت
خاک ما قابل غبار نبود
❈۵❈
انتظار گل دگر داریم
اینقدر رنگ و بو بهار نبود
سیر بام سپهر هم کردیم
این هواها و هوای یار نبود
❈۶❈
سیر بام سپهر همکردیم
این هواها هوای یار نبود
حلقهگشتیم لیک بر در یاس
خلوتی داشتیم و بار نبود
❈۷❈
محرمی چشم ما ز ما پوشید
چه توان کرد پردهدار نبود
نشنیدیم بوی زندهدلی
ششجهت غیریک مزار نبود
❈۸❈
غم تیمار جسم باید خورد
رنج ما ناقه بود بار نبود
عجز جز زیر پاکجا تازد
سایه آخر شترسوار نبود
❈۹❈
هیچکس قدر زندگی نشناخت
وصل ما مردن انتظار نبود
عالمی در خیال عشق و هوس
کارها کرد و هیچ کار نبود
❈۱۰❈
اینکه مختار فعل نیک و بدیم
بیدل آیین اختیار نبود
کامنت ها