بیدل دهلوی:شب که جز یأس به کام دل مأیوس نبود ناله هم غیر صدای کف افسوس نبود
❈۱❈
شب که جز یأس به کام دل مأیوس نبود
ناله هم غیر صدای کف افسوس نبود
از خودم میبرد آن سیل که چون ریگ روان
آبش از آینهٔ آبله محسوس نبود
❈۲❈
دل مأیوس صنمخانهٔ اندیشه کیست
رنگ اشکی نشکستیم که ناقوس نبود
ناله در پردهٔ دل بیهده میسوخت نفس
شمع ما این همه وامانده فانوس نبود
❈۳❈
گوش ارباب تمیز انجمن سیماب است
ورنه بیتابی دل نیز کم از کوس نبود
ای جنون خوش ادب از کسوت هستی کردی
آخر این جیب هوس پردهٔ ناموس نبود
❈۴❈
زنگ غفلت شدم و پرده رازت گشتم
صافی آینه جز دیده جاسوس نبود
تا به یک پر زدن آیینهٔ قمری میریخت
حلقهٔ داغ تو در گردن طاووس نبود
❈۵❈
دل به هر رنگ که بستیم ندامت گل کرد
عکس و آیینه به هم جز کف افسوس نبود
سجدهاش آیینهٔ عافیتم شد بیدل
راحت نقش قدم غیر زمینبوس نبود
کامنت ها