بیدل دهلوی:شب که در یادت سراپایم زبان ناله بود خواستم رنگی بگردانم عنان ناله بود
❈۱❈
شب که در یادت سراپایم زبان ناله بود
خواستم رنگی بگردانم عنان ناله بود
کس نیامد محرم راز نفس دزدیدنم
ورنه این شمع خموش از دودمان ناله بود
❈۲❈
جوش دردم نونیاز بیقراری نیستم
در خموشی هم سرم بر آستان ناله بود
از فسون عشق حیرانم چها خواهمکشید
گر کشیدم ناوکت از دل کمان ناله بود
❈۳❈
با تظلم پیشگان خوش باشد استغنای عشق
شیشهگر بر سنگم آمد امتحان ناله بود
یاد آن محمل طرازی های گرد بیخودی
کز دلم تا کوی جانان کاروان ناله بود
❈۴❈
سوختن کرد اینقدر آگاهم از احوال دل
کاین سپند بینوا مهر زبان ناله بود
حسرت دیدار نیرنگی عجب درکار داشت
هرقدر دل آب شد آتش بهجان ناله بود
❈۵❈
شوخی اظهار ما از وضع خود شرمنده نیست
گوش سنگین ادافهمان فسان ناله بود
اینقدر ای محملآرا از دلم غافل مباش
روزگاری این جرس هم آشیان ناله بود
❈۶❈
بیتمیزیهای قدر عافیت هم عالمی است
خامشی پر می زد و ما را گمان ناله بود
ترک هستی شد دلیل یک جهان رسواییام
عالم از خود برون چیدن دکان ناله بود
❈۷❈
درد عشق از بینیازی فال معراجی نزد
ورنه چون نی بندبندم نردبان ناله بود
بیدلیها گشت بیدل مانع اظهار شوق
گر دلی میداشتم با خود جهان ناله بود
کامنت ها