بیدل دهلوی:شبکه وصل آغوشپرداز دل دیوانه بود از هجوم زخم شوق آیینهٔ ما شانه بود
❈۱❈
شبکه وصل آغوشپرداز دل دیوانه بود
از هجوم زخم شوق آیینهٔ ما شانه بود
عشقمیجوشید هرجاگرد شوخیداشتحسن
رنگ شمع از پرفشانی عالم پروانه بود
❈۲❈
یاد آن عیشیکه از رنگینی بیداد عشق
سیل در ویرانهٔ من باده در پیمانه بود
از محیط ما و من توفانکثرت اعتبار
نه صدفگلکرد اماگوهر یکدانه بود
❈۳❈
از تپیدنهای دل رنگ دو عالم ربختند
هر کجا دیدم بنایی گرد این ویرانه بود
راز دل از وسعت مشرب به رسواییکشید
دامن صحرا گریبان چاکی دیوانه بود
❈۴❈
خانه وبرانی به روی آتش من آب ریخت
سوختنها داشتم چون شمع با کاشانه بود
جرم آزادیستکر نشناخت ما را هیچکس
معنی بیرنگ ما از لفظ پر بیگانه بود
❈۵❈
عالمی را سعی ما و من به خاموشی رساند
بهر خواب مرگ شور زندگی افسانه بود
اختلاط خلق جز ژولیدگی صورت نبست
هر دو عالم پیچش یک گیسوی بیشانه بود
❈۶❈
چشملطفاز سخترویانداشتن بیدانشیست
سنگ در هرجا نمایانگشت آتشخانه بود
دوش حیرانم چه میپیمود اشک از بیخودی
کز مژه تا خاک کویش لغزش مستانه بود
❈۷❈
مفت سامان ادب کز جلوه غافل میروبم
چشم واکردن دلیل وضع گستاخانه بود
هرکجا رفتیم سیر خلوت دل داشتیم
بیدلآغوش فلک هم روزنی زین خانه بود
کامنت ها