بیدل دهلوی:دل ز پیاش عمرهاست سجده کمین میرود سایه به ره خفته است لیک چنین میرود
❈۱❈
دل ز پیاش عمرهاست سجده کمین میرود
سایه به ره خفته است لیک چنین میرود
قافله بانگ جرس دارد و گرد فسوس
پیش تو آن رفته است بعد تو این می رود
❈۲❈
با تک و تاز نفس عزم عنان تاب نیست
امدن اینجا کجاست عمر همین میرود
نقب به کهسار برد نالهٔ شهرت کمین
نام شهان زین هوس زیر نگین میرود
❈۳❈
خواجه جه دارد ز جاه جز دو سه دم کر و فر
پشه چو بالش نماند ناز طنین میرود
شیخ گر این سودن است دست تو بر حال ما
آبلهٔ سبحهات ازکف دین میرود
❈۴❈
تازه بکن چون سحر زخم دل ای بیخبر
گرد خرام نفس پر نمکین میرود
خاک عدم مرجع خجلت بی مایگیست
کوشش آب تنک زیر زمین میرود
❈۵❈
گر همه سر بر هواست نقش قدم مدعاست
قاصد ما همچو شمع آینهبین میرود
فرصت این دشت و در نیست اقامت اثر
حال مقیمان مپرس خانه چو زین میرود
❈۶❈
بیدل اگر این بود ناز هوس چیدنت
دامت آخر چو صبح درپی چین میرود
کامنت ها