بیدل دهلوی:هوش تا عافیت آیینهٔ مستی نشود نیست ممکن‌که‌کندکاری و عاصی نشود
❈۱❈
هوش تا عافیت آیینهٔ مستی نشود
نیست ممکن‌که‌کندکاری و عاصی نشود
باخبر باش که نگذشته‌ای از عالم وهم
نقش فردای تو تا آینهٔ دی نشود
❈۲❈
خون عشاق، وطن در رگ بسمل دارد
نیست این آب از آن چشمه که جاری نشود
تا به کی شبهه‌پرس حق و باطل بودن
مرد این محکمه آن است که قاضی نشود
❈۳❈
به هوس راحت جاوید زکف باخته‌ایم
شعله داغ است اگر مست ترقی نشود
بی‌تو بر لاله و گل چشم هوس نگشادم
که به رویم مژه برگردد و سیلی نشود
❈۴❈
از بدآموزی تنهایی دل می‌ترسم
که دهی منصب آیینه و راضی نشود
آه از آن داغ که خاکستر شوق‌آلودم
در غم سرو تو واسوزد و قمری نشود
❈۵❈
تا به سیلاب فنا وانگذاری بیدل
باخبر باش‌که رخت تو نمازی نشود
کامنت ها