بیدل دهلوی:کردم رقم بهکلک نفس مد ناله را دادم به باد شعلهٔ شوقت رساله را
❈۱❈
کردم رقم بهکلک نفس مد ناله را
دادم به باد شعلهٔ شوقت رساله را
از سرمه چشم شوخ تو تمکینپذیر نیست
نتوان بهگرد، مانع رم شد غزاله را
❈۲❈
از ره مروبه عیش شبستان این چمن
جز شمعکشتهچیست به فانوس، لاله را
دل فرد باطل است خوشا جوش داغ عشق
تا بیدلی به ثبت رساند قباله را
❈۳❈
کوگوشکز چکیدن خونم نواکشد
درکوچههای زخم غباریست ناله را
هنگام شیب غافل از اسرار خودمباش
کیفیت رساست می دیر ساله را
❈۴❈
عریانی توکسوت یکتاییاست و بس
تا چند، بار دوش، نمایی دو شاله را
ناقص نبرد صرفه ز تقلیدکاملان
وضعگوهر طلسمگداز است ژاله را
❈۵❈
آن شبکه مه زسیرخطش آب داد چشم
گرداب بحر خجلت خود دید هاله را
خط پیش ازآنکه با لب او آشنا شود
حیران سرمه ساخته چشم پیاله را
❈۶❈
آزادگان زکلفت اسباب فارغند
نتوان نگاه داشت به زنجیر ناله را
مشت خسیست پیکر موهوم ما ومن
وقف دهان شعلهکنید این نواله را
❈۷❈
رنگ رطوبت چمن دهربنگرید
کاندربغل سیاه شد آیینه لاله را
بیدل دلت هوای محبتگرفته است
شبنم خیال میکند این غنچه ژاله را
کامنت ها