بیدل دهلوی:از کشمکش کف تو می لالهگون کشید دامن کشیدن تو ز دستم به خون کشید
❈۱❈
از کشمکش کف تو می لالهگون کشید
دامن کشیدن تو ز دستم به خون کشید
پر منفعل دمید حبابم درین محیط
جیبم سری نداشت که باید برون کشید
❈۲❈
بیش ازدمی به همت هستی نساخت صبح
باریست انفعال که نتوان فزون کشید
نیک و بد جهان هوس آهنگ جانکنیست
ما را صدای تیشه به این بیستون کشید
❈۳❈
قد خمیده ضامن رفع خمار کیست
تا کی توان می از قدح سرنگون کشید
چشمت به عالم دگر افکند طرح ناز
از ساغری که میکشد آخر جنون کشید
❈۴❈
عریان تنی رسید به داد جنون من
تا دامنم ز زحمت چندین فنون کشید
موهومی ام ز تهمت ایجاد بازداشت
مشق عدم قلم به خط کاف و نون کشید
❈۵❈
آخر شکست چینی دل بر ترنگ زد
موی نهفته سر ز خمیرم کنون کشید
دست شکستهام گل دامان یار کرد
نقاشم انتقام ز بخت نگونکشید
❈۶❈
بیدل سواد نامه سیاهی نداشتم
خطی چو سایه بر ورقم طبع دون کشید
کامنت ها