بیدل دهلوی:ای شعله نهال از قلمت گلشن کاغذ دود از خط مشکین تو در خرمن کاغذ
❈۱❈
ای شعله نهال از قلمت گلشن کاغذ
دود از خط مشکین تو در خرمن کاغذ
خط نیستکهگلکرد از آنکلکگهربار
برخاسته از شوق تو مو بر تن کاغذ
❈۲❈
با حسرت دل هیچ نپرداخت نگاهت
کاش آینه میداشت فرستادن کاغذ
لخت جگرم سد ره ناله نگردید
پنهان نشد این شعله به پیراهن کاغذ
❈۳❈
از وحشت آشوب جهان هرچه نوشتم
افشاند خط از خویش پر افشاندن کاغذ
سهل است به این هسی موهوم غرورت
آتش نتوان ریخت به پرویزن کاغذ
❈۴❈
با تیغ توان شد طرف از چربزبانی
در آب چو روغن نبود جوشن کاغذ
بر فرصت هستی مفروشید تعین
گو یک دو شرر چین نکشد دامن کاغذ
❈۵❈
چون خامه خجالتکش این مزرع خشکیم
چیدیم نم جبهه به افشردن کاغذ
بیدل سر فوارهٔ این باغ نگون است
تاکی به قلم آب دهی گلشن کاغذ
کامنت ها