بیدل دهلوی:ای ابر! نی به باغ و نه در لالهزار بار یادی ز اشک من کن و درکوی یار بار
❈۱❈
ای ابر! نی به باغ و نه در لالهزار بار
یادی ز اشک من کن و درکوی یار بار
قامت به جهد، حلقه شد، اما چه فایده
ما را نداد دل به در اختیار بار
❈۲❈
آیینهٔ وصال ندارد غبار وهم
بندد اگر ز کشور ما انتظار بار
از درد زه برآکه در این انجمن هنوز
ننهاده است حاملهٔ اعتبار بار
❈۳❈
ای شمع گریهٔ تو دل انجمن گداخت
ای اشک شعلهبار به خاک مزار بار
درد شکست دل همه را در زمین نشاند
یک شیشه کردهاند بر این کوهسار بار
❈۴❈
هرچند آستان کرم تشنهٔ وفاست
آب رخ طلب نتوان ریخت بار بار
گر در مزاج جوش غنا کسب پختگیست
دیگ شعور را نسزد ننگ و عار بار
❈۵❈
ناموس یک جهان غم از این دشت میبریم
پیری تو هم به دوش من از خم گذار بار
گلچینی حدیقهٔ تسلیم آگهیست
باغ بهار خیرهسری گو میار بار
❈۶❈
بیدل ز هر دو کَون فراموشیت خوش است
زین بیش نیست گر همه گویم هزار بار
کامنت ها