بیدل دهلوی:پر تیرهروزم از من بی پا و سر مپرس خاکم به باد تا ندهی از سحر مپرس
❈۱❈
پر تیرهروزم از من بی پا و سر مپرس
خاکم به باد تا ندهی از سحر مپرس
در دل برون دل چو نفس بال میزنم
آوارگی گل وطن است از سفر مپرس
❈۲❈
صبح آن زمان که عرض نفس داد شبنم است
پروازم آب میشود از بال و پر مپرس
هستی فسانه است کجا هجر و کو وصال
تعبیر خوابت اینکه شنیدی دگر مپرس
❈۳❈
گشتیم غرق صد عرق ننگ از اعتبار
دریا ز سرگذشت رموز گهر مپرس
ما بیخودان ز معنی خود سخت غافلیم
هرچند سنگ آینه است از شرر مپرس
❈۴❈
فرسود چارهای که طرف شد به رنج دهر
با صندل از معاملهٔ دردسر مپرس
هرکس درین بساط سراغ خودست و بس
نارفته در سواد عدم زان کمر مپرس
❈۵❈
دل را به فهم معنی آن جلوه بار نیست
ناز پری ز کارگه شیشهگر مپرس
ثبت است رمز عشق به سطر زبان لال
مضمون نامه اینکه ز قاصد خبر مپرس
❈۶❈
بیدل نگفتنی است حدیث جهان رنگ
صد بار بیش گفتم از این بیشتر مپرس
کامنت ها