گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بیدل دهلوی:عمرها شد بی‌نصیب راحتم از چشم خویش چون نگه پا در رکاب وحشتم از چشم خویش

❈۱❈
عمرها شد بی‌نصیب راحتم از چشم خویش چون نگه پا در رکاب وحشتم از چشم خویش
زین چمن صد رنگ عریانی تماشا کرده‌ام همچو شبنم درگداز خجلتم از چشم خویش
❈۲❈
بس که در یاد نگاهت سرمه شد اجزای من کس نمی‌خواهد جدا یک ساعتم از چشم خویش
شوق دیدارم به هر آیینه توفان می‌کند عالمی دارد سراغ حیرتم‌ از چشم خویش
❈۳❈
جوهر بینش خسک ریز بساط‌ کس مباد می‌پرد چول شمع رنگ طاقتم از چشم خویش
نسخهٔ موهوم امکان نقش نیرنگی نداشت اینقدر روشن سواد عبرتم از چشم خویش
❈۴❈
نیست ایمن خانهٔ آیینه از آفات زنگ دستگاه خواب چندین غفلتم از چشم خویش
غیر موهومی دلیل مرکز آرام نیست می‌گشاید ذره راه خلوتم ازچشم خویش
❈۵❈
نُه فلک را یک قفس می‌بیند انداز نگاه تا کجاها در فشار وسعتم از چشم خویش
چون شرر هر گه درین محفل نظر وا می‌کنم می‌زند چشمک وداع فرصتم از چشم خویش
❈۶❈
ناز هستی در نیاز آباد حسن آسوده است نیست بی‌سیر نگاهت فطرتم از چشم خویش
یا رب این ‌گلشن تماشاخانهٔ نیرنگ کیست کرد چون آیینه پنهان حیرتم از چشم خویش
❈۷❈
خواه دریا نقش بندم خواه شبنم‌ گل ‌کنم رفتنی پیداست در هر صورتم از چشم خویش
امتحان آگهی بیدل سراپایم گداخت همچو شمع‌ افکند آخر همتم از چشم خویش

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۸۳۸

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها