گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بیدل دهلوی:گرفته اشک مرا دیده تا به دامان رقص چنین‌ که داد ندانم به یاد مستان رقص

❈۱❈
گرفته اشک مرا دیده تا به دامان رقص چنین‌ که داد ندانم به یاد مستان رقص
شرار خرمن جمعیت‌ است خود سریت غبار را چو نفس می‌کند پریشان رقص
❈۲❈
اگر ز بزم جنون ساغرت به چنگ افتد چو گرد باد توان کرد در بیابان رقص
طرب‌ کجاست درین محفل ای خیال ‌پرست که نغمه غلغلهٔ محشر است و توفان رقص
❈۳❈
درین ستمکده‌ گویی دگر نمی‌باشد سر بریدهٔ ما می‌کند به میدان رقص
ز اضطراب دل‌، اهل زمانه بی خبرند بود تپیدن بسمل به پیش طفلان رقص
❈۴❈
فضولی آینهٔ دستگاه‌ کم ظرفیست به ‌روی بحر کند قطره وقت باران رقص
ز خود تهی شو و شور جنون تماشا کن به‌ کام دل نکند ناله بی‌ نیستان رقص
❈۵❈
گشاد بال درین تنگنا خجالت داشت شرار ما به دل سنگ‌ کرد پنهان رقص
نفس به ذوق رهایی است پر فشان خیال و گر نه ‌کس نکند در شکنج زندان رقص
❈۶❈
مگر به باد فروشد غبار ما ورنه ز خاک راست نیاید به‌ هیچ ‌عنوان رقص
مکن تغافل اگر فرصت نگاهی هست شرار کاغذ ما کرده است سامان رقص
❈۷❈
به اعتماد نفس اینقدر چه می‌نازی به اشک صرفه ندارد به ‌دوش مژگان رقص
به این ترانه صدای سپند می‌بالد که تا ز خود نتوان رست نیست امکان رقص
❈۸❈
تپش ز موج‌ گهر گل نمی‌کند بیدل نکرد اشک من ‌آخر به‌ چشم حیران رقص

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۱۸۴۳

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

امیر ارسلان طاحونی
2021-01-03T16:43:42
منظور از بیت «ز خود تهی شو و شور جنون تماشا کن / به‌ کام دل نکند ناله بی‌ نیستان رقص»چیست؟