بیدل دهلوی:آن پریگویند شب خندید بر فریاد ما ای فراموشی تو شاید داده باشی!یاد ما
❈۱❈
آن پریگویند شب خندید بر فریاد ما
ای فراموشی تو شاید داده باشی!یاد ما
بسکه در پروازگرد جستجوها ریختیم
گشت زیر بال پنهان خانهٔ صیاد ما
❈۲❈
جانکنیها در قفای آرزو پر میفشاند
با شرار تیشه رفت از بیستون فرهاد ما
ازعدم ناجستهکرکردهستگوش عالمی
شور نشنیدن صدای بیضهٔ فولاد ما
❈۳❈
چشمباید بست وگلگشت حضورشرمکرد
غنچه میخندد بهار عالم ایجاد ما
شمعسان عمریست احرامگدازی بستهایم
نیست درپهلو به غیر از پهلوی مازاد ما
❈۴❈
خجلت تصویر عنقا تاکجا بایدکشید
با صدفگمگشت رنگ خامهٔ بهزاد ما
نقش پا در هیچ صورت پایهٔ عزت ندید
سایه هم خشت هوسکم چید بربنیاد ما
❈۵❈
باهمهکثرت شماری غیر وحدت باطلست
یک یک آمد بر زبان از صدهزار اعداد ما
هیچکس برشمع درآتش زدن رحمی نکرد
از ازل بر حال ما میگرید استعداد ما
❈۶❈
پاس اسرار محبت داشتن آسان نبود
گنج ویرانکرد بیدل خانهٔ آباد ما
کامنت ها