بیدل دهلوی:ای هستی تو وضع درنگ و شتاب شمع بر دوش فرصتت سر و پا در رکاب شمع
❈۱❈
ای هستی تو وضع درنگ و شتاب شمع
بر دوش فرصتت سر و پا در رکاب شمع
باز است چشم خلق بقدر گدا زخویش
پاشیدهاند بر رخ محفل گلاب شمع
❈۲❈
تا چند چشم بسته به تکلیف واکنیم
ما را به هر نگه مژهواریست خواب شمع
درس وصال و مبحث هستی خیال کیست
پروانه را گم است ورق در کتاب شمع
❈۳❈
ای نیستی بهار زمانی به هوش باش
خود را نهفته است گلی در نقاب شمع
فهم زبان سوختگان سرمه داشته است
کرد انجمن خموش لب بیجواب شمع
❈۴❈
اشکی که سیل کلفت هستی شود کراست
یاران قسم خورید به چشم پر آب شمع
جوش حباب ما دم پیری فرو نشاند
برد آخر از نظر نفس صبح تاب شمع
❈۵❈
شد داغ از تتبع دیوان آه ما
تا مصرعی به نقطه رساند انتخاب شمع
با تاب و تب بساز و دمی چند صبرکن
تا صبح پاک میشود آخر حساب شمع
❈۶❈
بیدل به سوختن نفسی چند زندهایم
پوشید مصلحت به دل آتش آب شمع
کامنت ها