بیدل دهلوی:کنون که میگذرد عیش چون نسیم ز باغ چو گل خوش آنکه زنی دست در رکاب ایاغ
❈۱❈
کنون که میگذرد عیش چون نسیم ز باغ
چو گل خوش آنکه زنی دست در رکاب ایاغ
ز شبنم گلم این نکته نقد آگاهیست
که گرد آبله پایی شکستهاند به باغ
❈۲❈
ز چشمک گل باغ جنون مشو غافل
تنیده است نگاهی به خط ساغر داغ
گذشته است ز هستی غبار وحشت ما
ز رنگ رفته همان در عدم کنند سراغ
❈۳❈
درین بساط که حیرت دلیل بیناییست
به غیر سوختن خود چه دید چشم چراغ
چه انجمن چه گلستان فضای دلتنگیست
مگر ز مزبله جوید کسی مقام فراغ
❈۴❈
ز درس عشق به حرف هوس قناعت کن
خمار نغمهٔ بلبل شکن به بانگ کلاغ
تلاش منصب پروانهمشربی مفت است
بگرد گرد سر هر دلی که دارد داغ
❈۵❈
خمار مجلسیان عرض ساغر است اینجا
ز بیدماغی مستان رسانده گیر دماغ
دو روز در دل خونگشته جوش زن بیدل
نه باغ در خور جولان آرزوست نه راغ
کامنت ها