بیدل دهلوی:ما سجدهٔ حضوریم محو جناب مطلق گمگشته همچو نوریم در آفتاب مطلق
❈۱❈
ما سجدهٔ حضوریم محو جناب مطلق
گمگشته همچو نوریم در آفتاب مطلق
در عالم تجرد یارب چه وانماییم
او صد جمال جاوید ما یک نقاب مطلق
❈۲❈
ای خلق پوچ هیچید بر وهم و ظن مپیچید
کافیست بر دو عالم این یک جواب مطلق
کم نیستگر به نامی از ما رسد پیامی
شخص عدم چه دارد بیش ار خطاب مطلق
❈۳❈
اوراق اعتبارات چندان که سیر کردیم
در نسخهٔ مقٌید بود انتخاب مطلق
خواهی برآسمان بین خواهی به خاک بنشین
زیر و زبر جز این نیست وقفکتاب مطلق
❈۴❈
افسانههای هستی در خلوت عدم ماند
کس وا نکرد مژگان از بند خواب مطلق
شاید به برق عشقی از وهم پاکگردیم
این نقش سنگ نتوان شستن به آب مطلق
❈۵❈
تقریربیش و کم چند چشمیگشا وبنگر
جز صفر بر نیاید هیچ از حساب مطلق
هر چند وارسیدیم زین انجمن ندیدیم
با یک جهان عمارت غیر از خراب مطلق
❈۶❈
بیدل به رنگگوهر زین بحر بر نیاید
آب مقید ما غیر از شراب مطلق
کامنت ها