بیدل دهلوی:گر جنون جوشد به این تأثیر احسانش ز سنگ شیشهٔ نشکسته باید خواست تاوانش ز سنگ
❈۱❈
گر جنون جوشد به این تأثیر احسانش ز سنگ
شیشهٔ نشکسته باید خواست تاوانش ز سنگ
بر سر مجنون کلاهی گر نباشد گو مباش
عزتی دیگر بود همچون نگیندانش ز سنگ
❈۲❈
ناز پرورد خیال جور طفلانیم ما
سایه دارد بر سر خود خانه وبرانش ز سنگ
با نگاهش بر نیاید شوخی خواب گران
چون شرر بگذشت آخر تیر مژگانش ز سنگ
❈۳❈
گر شرار ما به کنج نیستی قانع شود
تا قیامت میکشد روغن چراغانش ز سنگ
مدّ احسانی که گردون بر سر ما میکشد
هست طوماریکه دارد مُهر عنوانش ز سنگ
❈۴❈
همچوگندم میکشد هرکس درین هفت آسیا
آنقدر رنجیکه بر میآورد نانش ز سنگ
سخت جانی چنگ اقبالیست با شاهین حرص
تا کشد گوهر ندارد چاره میزانش ز سنگ
❈۵❈
پای خوابآلود تمکین کسب مجنون مرا
همچو کوه افتاد آخر گل به دامانش ز سنگ
حیف دل کز غفلتت باشد غبار اندود جسم
میتوان کردن به رنگ شیشه عریانش ز سنگ
❈۶❈
شوق من بیدل درین کهسار پرافسرده کیست
نالهای دارم که میبالد نیستانش ز سنگ
کامنت ها